تعزیه

مطالبی پیرامون تعزیه در اصفهان و سایر شهرهای ایران

تعزیه

مطالبی پیرامون تعزیه در اصفهان و سایر شهرهای ایران

آیین های عاشورایی زنان استراباد (گرگان)

 

 گفت و گو با ملا صدیقه بیگم شیرنگی 

صدیقه بیگم شیرنگی فرزند آقا سید نصرالله و خدیجه بیگم شیرنگی در سال 1304 خورشیدی در محله ی دربنو استراباد (گرگان) دیده به جهان گشود. از 6 سالگی آموزش قرآن و خواندن تعزیه و روضه را نزد ملا صغرا بیگم عقیلی آغاز نموده و فنون روضه و تعزیه را نزد ملا شمسی بیگم عقیلی تکمیل نمود.

ملا صدیقه بیگم شیرنگی (میرحیدری) اکنون پیشکسوت زنان روضه خوان و تعزیه خوان گرگان است.

س ـ کار تعزیه خوانی را از کی شروع کردید؟

ج ـ من از حدود 5 ـ 6 سالگی برای آموزش قرآن پیش ملا صغرا بیگم رفتم و تا 7ـ 8 سالگی قرآن را تکمیل کردم. همزمان با آموختن قرآن، با روش های تعزیه و روضه هم آشنا شدم و تا 18ـ19 سالگی تحت تعلیم ملا صغرا بیگم بودم.

س ـ معلم اصلی شما ملا صغرا بیگم بود؟

ج ـ من مقدمات را پیش او فرا گرفته بودم ، ملا صغرا بیگم هم که صدای مرا شنیده بود مرا با خود به چند مجلس برده بود (آخر رسم بر این بود که اگر ملا ها پامنبری خوان یا سیاهی لشگر برای تعزیه کم داشتند شاگردهای ملا های دیگر را قرض می گرفتند) ملا شمسی بیگم  چند بار مرا برای خواندن برد بعد که ملا صغرا بیگم فوت کرد (تقریباً من 18ـ 19 ساله بوم) ، اول ملا بی بی سارا گفت که باید بیای پهلوی من ، مدتی پیش ملا بی بی سارا بودم ، اما بعد ملا شمسی بیگم مرا پیش خودش برد و من بیشتر کار را پیش او تکمیل کردم.

س ـ آیا خانواده شما با اینکه شما بخواهید ملا شوید مخالف نبودند؟

ج ـ چرا مادرم مخالف بود. وقتی که قرآن را پیش ملا صغرا بیگم تمام کردم، ملا گفت که صدای تو خوبه ، من باید ببرمت پای منبر. برای همین آمد خانه ی ما پیش مادرم و به مادرم گفت: «برو برایش یک کتاب جوهری و یکدانه خزائن الاشعار بگیر، من می خواهم امسال این را ببرم پای منبر» مادرم گفت: «نه من هرچی بچه آورده ام همه مردن، فقط همین یکدانه دختر برام مانده، می ترسم که فلان شود ، می ترسم که بهمان شود و از این جور حرف ها ...» اما ملا صغرا بیگم اصرار می کرد و می گفت نه! چون این صدایش خوب است باید بخواند. بالاخره از شمسی بیگم اصرار بود و از مادرم انکار. من هم که دوست داشتم تعزیه خوان بشوم گریه می کردم. تا اینکه پدرم به خانه آمد، من گریه کنان به او گفتم که می خواهم تعزیه خوان بشوم. پدرم مرا بغل گرفت و گفت اشکالی ندارد و بعد هم رفت کتاب هایی که لازم بود را خرید. کتاب جوهری و جودی و خزائن الاشعار را برایم خرید و آورد. من هم کتاب ها را بردم دادم به ملا، اونم از فردا به من نوحه یاد داد و پامنبری یاد داد و ما را برد پای منبر که رفتیم که رفتیم.

س ـ آیا به خاطر دارید نخستین بار کجا روضه خواندید؟

ج ـ اولین بار در منزل خودمان پامنبری خواندم و روی سرم هم نقل و نبات ریختند.

س ـ کتاب ها را پهلوی ملا می خواندید؟

ج ـ بله! ملا می خواند و ما از روی کتاب نگاه می کردیم و خط می بردیم. بعد ملا می گفت که اینجا را اینطوری بخوانید و آنجا را آنطوری بخوانید.

س ـ در یک دوره چند ملای بزرگ در شهر بود؟

ج ـ در زمان ما ملا صغرا بیگم بود، ملا بی بی سارا بود، ملا زهرا و ... اینها ملاهای بزرگ بودند.

س ـ گفتید در آغاز کار، پامنبری می خواندید، آیا اشعار پامنبری با اشعار منبری فرق می کرد؟

ج ـ نه! اغلب، اشعار کتاب خزائن الاشعار بود اما پامنبری خوان ها اشعار ساده تری را می خواندند و بیشتر کارشان این بود که مردم را برای منبر بعدی آماده کنند.

س ـ در واقع فضای خالی بین دو منبر را پر می کردند؟

ج ـ بله! غیر از این پامنبری خوانی فرصتی بود برای نو آموزان که پخته شوند.

س ـ کیفیت یک مجلس عشوری (روضه زنانه) چگونه بود؟

ج ـ در بعضی از خانه ها که موقوفه داشتند رسم بود که دهه می نشستند یعنی ده روز عشوری می خواندند. بعضی جاها صبح ها مراسم داشتند و بعضی ها بعد از ظهر ها، در این خانه ها باز بود و هر زنی که می خواست داخل می شد و درون اتاق ها و اگر هوا خوب بود داخل حیاط می نشست. یک اتاق هم مخصوص ملا ها بود که در آنجا نان و چایی و قهوه می خوردند و قلیان هم می کشیدند.

روضه خوانی از صبح بود تا بعد از ظهر یعنی از ساعت 6 صبح شما روضه خوانی داشتی، هشت صبح دو خانه آن طرف تر و باز ساعت 10 یک خانه ی دیگر ، سر ظهر روضه خوانی نبود اما باز بعد از اذان ظهر و نهار دوباره تا اذان مغرب روضه خوانی ادامه داشت.

در مراسم روضه خوانی (عشوری) چای شیرین و قهوه و قلیان و نان روغنی و پنیر و... می دادند.

کار ملا ها هم به این صورت بود که ابتدا پامنبری خوانان می خواندند و بعد ملا ها می خواندند و باز بین هر منبر یک نفر پامنبری می خواند.

س ـ معمولاً برای یک مجلس عشوری چند نفر ملا می آمدند؟

ج ـ حدود 10 ـ 12 نفر ملا و شاگرد بودند. یک اتاق 12 متری را فرض کن دورتا دور آن شاگرد و ملا می نشستند و یک منبر هم بود. پامنبری خوان می خواند و شاگرد بزرگ ها     می رفتند بالای منبر و بعد ملا بزرگ ها می رفتند روضه می خواند.  

س ـ آیا در مراسم عشوری (روضه زنانه) سخنرانی هم می شد؟

ج ـ نه فقط روضه و مصیبت می خواندند.

س ـ آیا روضه خوان مرد هم در مراسم زنانه حضور داشت؟

ج ـ نه! زنان روضه خوان هم زیاد بودند و هم خوش صدا برای همین نیازی به مرد ها نبود. از طرف دیگر در مجالسی که زن ها می خواندند هیچ مردی نمی توانست وارد شود اما در مجالسی که مردها می خواندند ، زن ها هم روضه می رفتند.

س ـ آیا زنان روضه خوان شهرهای دیگر هم به عنوان مهمان برای روضه خوانی دعوت می شدند؟

ج ـ نه! ممکن بود که یکی اتفاقی بیاید و او را تعارف کنند و بخواند اما کسی که برای خواندن دعوت شود؟ نه!

س ـ تعزیه را چه موقع اجرا می کردند؟

ج ـ تعزیه را در فصل بهار و بیشتر روزهای بلند اجرا می کردند.

س ـ حتی اگر محرم در بهار نبود هم؟

ج ـ بله ! محرم فقط روضه خوانی بود. حالا اگر محرم در بهار می افتاد تعزیه هم می خواندند اما تعزیه مخصوص بهار بود.

س ـ یعنی زن ها در محرم هیچ گونه آیین نمایشی اجرا نمی کردند؟

ج ـ چرا! گفتگو را اجراء می کردند.

س ـ در مورد گفتگو توضیح دهید؟

ج ـ در گفتگو همان متون و اشعار تعزیه ، بدون اجرای نقش، خوانده می شد و فقط بعضی ازقسمت های آن به اجرا در می آمد.

س ـ ممکن است یک مثال بزنید؟

ج ـ مثلاً شما نذر داشتی در مجلسی که برای روضه خوانی گرفته ای، مجلس فاطمه صغرا را هم بخوانند. ملا شروع می کرد به خواندن مجلس فاطمه صغرا تا آن که می رسید به آنجایی که فاطمه صغرا می رود جلوی دروازه و مرد عرب می آید و از او سؤال و جواب می کند و می گوید پدرت امروز می آید. آن وقت فاطمه صغرا می آید به خانه به جده اش می گوید که بلند شو ، خانه را آب  و جارو کن که پدرم دارد می آید. آن وقت ملا می خواند که تخت بیار برای قاسم، لباس بیار برای ابی الفضل ، بالش بیار برای تکیه گاه ابی الفضل، نمی دانم، لباس برای عروسی علی اکبر و از این جور چیز ها ... وقتی این ها را می خوانند بلند می شوند و این کارها را هم اجرا می کنند یعنی وقتی می گویند «مسند بیار ای جده از بهر باب زارم   /    بابم رسد به زودی از غصه دلفکارم...» یک تیرمه یا یک بغچه می آوردن پهن می کردن، برای علی اکبر گلاب می ریختند، یک پارچه دیگر می آوردند رویش گلاب می ریختند، بالش می گذاشتند برای تکیه گاه ابی الفضل این کار را گاهی اوقات خود خواننده اجرا می کرد و گاهی اوقات خواننده می خواند و یکی دو نفر دیگر اجرا می کردند.

البته این ها تعزیه اش ام هست مثلاً همین فاطمه صغرا که صحبتش را می کنم تعزیه ی خیلی مفصلی دارد که تقریباً 10 ـ 20 سال پیش می خواندند(الآن دیگر نمی خوانند)  

س ـ سؤال و جواب دقیقا چیست؟ لطفاً یک مثال بزنید.

مثلاً من دفتر ام لیلا را می گرفتم و شما دفتر علی اکبر ، بعد من با شما سؤال و جواب می کردم. شما می گفتی و من جوابت را می دادم یا من می گفتم و شما جوابم را می دادی.

س ـ تفاوت تعزیه و گفتگو چه بود؟

ج ـ تعزیه اش هم همینطور مثل گفتگو بود دیگه ، دختر آقا (ملا شمسی بیگم)، خدابیامرز، خودش فاطمه صغرا می شد.

 س ـ دختر آقا نقش اباعبدالله را هم می گرفت؟

ج ـ آره! نقش اباعبدالله مال ملای بزرگ بود یک پیرهن کفنی هم داشت که با ترجین روی آن تیر دوخته بودند. این مال تعزیه شهادت بود که دفترش خیلی مفصله خیلی هم آدم        می خواد. دو سه روز هم طول می کشه.

س ـ پس می شه گفت یکی از تفاوت های تعزیه با گفتگو در تعداد آدم هایی است که نقش ایفا می کنند؟

ج ـ آره! تعدادش بیشتره ، دغدغه اش هم زیادتره. مثلا در شهادت؛ دفتر امام حسین است، دفتر شمر است ، دفتر ابوالفضل است، دفتر علی اکبر، سکینه، زینب، طفلان، رقیه، چندتا بچه ها و... این ها همه توی همون تعزیه شهادت بودند.

س ـ یعنی همزمان با خواندن، دفتر هم همراهتان بود؟

ج ـ آره! همون دفتر دست ما بود. مثلا کلیات توی دفتر بزرگ نوشته بود که دست خود دختر آقا بود.

س ـ یعنی در واقع یک نفر بود که تعزیه گردانی می کرد و نقش کارگردان را داشت؟

ج ـ آره! مثلاً نوبت من که می شد می گفت من متنم را بگم و با دیگری صحبت کنم، یا مثلا نوبت شما که می شد اشاره می کرد که نوبت شما است و شما باید بگید.

س ـ یعنی کلیات دست دخترآقا بود و شما هم متن مربوط به خودت را داشتی؟

ج ـ بله ! هرکسی دفتر خودش را داشت ، بعد توی کلیات نوشته بود که هرکسی چه موقع حرفش را بزند.        

س ـ قبلاً گفتید که رسم بود که ملا ها وقتی برای تعزیه نفر کم می آوردند شاگردهای ملاهای دیگر را می گرفتند. آیا ممکن بود که ملا ها با دسته هایشان در کنار هم تعزیه اجرا کنند. لطفاً توضیح دهید.

ج ـ آره! در کنار هم اجراء می کردن. مثلاً وقتی ملا صغرا بیگم تعزیه فرنگی می خواند، چون تعزیه فرنگی جمعیت زیادی می خواد؛ می فرستاد دنبال ملا شمسی بیگم ، اون هم با دو سه تا شاگرداش می آمد و بعد تعزیه فرنگی می خواندن، شمسی بیگم فرنگی می شد، خود ملا صغرا بیگم هم نقش یزید را بازی می کرد. بهش می گفتن که تو ساداتی چرا می خواهی نقش یزید را بازی کنی ؟ می گفت همین که باعث بشوم یزید را لعنت کنن برای من ثواب داره. 

س ـ آیا تعزیه خوانان قبل از اجراء تمرین هم می کردند؟

ج ـ وقتی که به مجلس می رفتیم تا جمع بشن، ما هم می رفتیم توی یک اتاق، ملا شمسی بیگم دفترها را تقسیم می کرد، می گفت نگاه کنین تا باز اشتباه نشه، آره همه چی از روی حساب و کتاب بود.

س ـ هر ملای بزرگ مثلا همین صغرا بیگم و شمسی بیگم معمولاً چند شاگرد بزرگ داشتند؟

ج ـ حدوداً شش هفت شاگرد بزرگ داشتند. مثلا شاگردهای ملا صغرا بیگم؛ یکی مریم بیگم طاهری (خانم نبوی) بود، یکی اسمش نبی بود، یکی معصومه ، یکی صدیقه، یکی سکینه دختر ملا بی بی سارا بود و یکی دونفر دیگر هم بودند.  

س ـ شاگردهای جدید را ملاهای بزرگ تعلیم می دادند یا شاگردهای بزرگ؟

ج ـ وقتی می رفتیم پای منبر هر کسی به دیگری یاد می داد. مثلا من به شما یاد می دادم، شما به اون یاد می دادی ، اون به اون و ... بیشتر شاگردها را، من یاد دادم و وادار به آموختن کردم، تعزیه ها و گفتگوها را وقتی می گرفتند نمی توانستند بخوانند، قبل از اینکه شروع بشود می آمدند پهلوی من، من همه چیز را بهشان یاد می دادم، و روش را بهشان می دادم آن وقت روضه یا تعزیه شروع می شد.

س ـ شما خودت چندتا شاگرد داشتی؟

ج ـ بعد از ملا شمسی بیگم ملای بزرگ خواهر ماجور بود ، چند سالی هم هست که من هستم و یک شاگرد بیشتر ندارم.  

س ـ برای تعزیه خوانی شما وسایل یا لباس های خاصی داشتید؟

ج ـ لباس خاص ما فقط لباس شیر بود که برای تعزیه شهادت آن را می پوشیدیم.

س ـ زن ها از لباس شیر نمی ترسیدند؟

ج ـ چرا! بیشتر بچه ها می ترسیدند.

س ـ دیگه چه وسایلی داشتین؟

ج ـ دیگه شمشیر و سپر و از این جور چیز ها . برای تعزیه امام علی هم که در ماه رمضان اجرا می شد کسی که نقش قنبر را اجرا می کرد کشکول و تبرزین هم داشت. مثلاً در تعزیه قتل و غارت خیمه بود که آتش می زدند و پای بچه ها را می بستند. مثل ما که بچه بودیم به جای زنجیر به پای ما پارچه می بستند و پارچه ها را هم نفت می زند ، بعد وقتی که پارچه ها را آتش می زدند می ترسیدیم و پای ما را عقب می کشیدیم. در تعزیه فرنگی هم بندو بساط زیاد بود مثلا فرنگی ها که حضرت زینب را اسیر می گرفتند؛ روی سرشان چتر می گذاشتن و ...   

س ـ برای نشان دادن حضرت علی اصغر بیشتر از بچه های نوزاد استفاده می کردند یا عروسک درست می کردند؟

ج ـ یک عروسک درست می کردن مثل یک بچه که یک صورت با چشم و ابروی قشنگ داشت. بعد لباس بچگانه تنش می کردند و قنداقش می کردند و می آوردندش توی تعزیه شهادت، اباعبدالله روی دستش می گرفت، بعد حرمله تیرش می زد.

س ـ لباس ها را چه کسی می دوخت؟ خود ملاها یا خیاط خاصی بود؟

ج ـ نه بابا! یک لباس ساده می انداختن روی تنشان و فقط یک آستین و یک یقه بیشتر نداشت.

س ـ  بچه های کوچک چه نقش هایی اجراء می کردند؟

ج ـ بیشتر نقش اسراء را اجراء می کردند.

س ـ گفتید تعزیه ها را بیشتر در بهار اجرا می کردید.  بیشتر چه تعزیه هایی اجراء می شد؟

ج ـ در فصل بهار و روز های بلند از بعد از ظهر شروع می کردند تا غروب هم تمام می کردند همه ی تعزیه ها را اجرا می کردیم. تعزیه حر بود ، تعزیه شهادت بود ، تعزیه قتل و غارت بود،  تعزیه علی اکبر بود، تعزیه ابی الفضل بود، تعزیه قاسم بود، تعزیه امام رضا بود، تعزیه موسی بن جعفر بود، تعزیه حضرت رقیه بود، یوسف بود که توی چاه می انداختنش و ...

دو ماه محرم و صفر فقط روضه بود ، بعد از محرم مثلاً عید که می شد(روزهای بلند) ؛ هر روز یک تعزیه می خواندن . مثلاً شما میگفتی امروز برای من تعزیه علی اکبر بخوان ، یا اون یکی می گفت تعزیه ابوالفضل بخوان، یک حیاط بود و همه چی مرتب بود . دختر آقا خیلی هم شاگرد داشت. خیلی جمعیت بود، مادر عباسعلی بود ، مادر حلیمه بود.

س ـ مادر عباسعلی همان ملا ربابه بیگم است؟

ج ـ بله! همان ربابه بیگم.

س ـ آیا پیش می آمد که در حین خواندن تعزیه کسی متن را فراموش کند یا تپق بزند؟

ج ـ آره! خیلی! وقتی کسی فراموش می کرد یکی دیگه فوری جواب را می داد که مجلس خنک نشه و به هم نخوره.

س ـ در میان خانم ها کسی بود که بعضی از شعرها ی مصیبت یا تعزیه را خودش بسراید؟

ج ـ آره! خانم عقیلی بود. حتی در بعضی مجلس شعر بداهه هم می گفت.

س ـ گفتید ملا صغرا بیگم نخستین استاد شما بود؟ کمی در مورد ایشان توضیح دهید.

ج ـ ملا صغرا بیگم از سادات عقیلی بود ، عقیلی ها همه اهل علم بودند و در کارهای مذهبی پیشگام بودند. ملا صغرا بیگم خواهر اعتضاد عقیلی و برادرزاده معتضد عقیلی دو منبری بزرگ آن زمان بود. اعتضاد و معتضد دو ماه محرم و صفر را از تهران به گرگان می آمدند و منبر می رفتند.  

خودش وقتی در حالت عادی صحبت می کرد، زبانش می گرفت اما وقتی بالای منبر می خواند اگر دو ساعت هم طول می کشید یک لحظه هم لکنت نمی خورد.

اکثر ملاهای بزرگ اون موقع زیر دست ملا صغرا بیگم بودند مثل ملا بی بی سارا و ملا شمسی بیگم و ...

س ـ از ملا های قدیمی چه کسانی را به خاطر دارید؟

ج ـ ملا صغرا بیگم، ملا بی بی سارا، ملا مسین (مادر محمدحسین) ، ملا کلاه پاره (ملا بشکن)، ملا معصومه (مهیمنی) که اون هم شاگرد ملا صغرا بیگم بود و بعد از اینکه ملا بی بی سارا و ملا نجمه بیگم همه مردند اون وقت منبر دست ملا معصومه افتاد، دیگه ملا شمسی بیگم ، ملا ربابه بیگم(مار عباسعلی) ، ملا زبیده (فندرسکی) ، ملا ماجور، ملا بگم (بیگم زن قدس) که شاگرد عاروس ملا خردو بود ، خود ملا خردو هم از ملا های خیلی قدیمی بود که ما فقط عروسش را دیده بودیم که به نام خودش معروف نبود بلکه به نام عاروس (عروس) ملا خردو می شناختندش و...

س ـ در زمان رژیم پهلوی حکومت از جرای این مراسم جلوگیری نمی کرد؟

ج ـ چرا قدغن کرده بودند. همین ملا صغرا بیگم می آمد خانه ی ما روضه می خواند. هر وقت که می آمد می گفت برین دم در بایستین مواظب باشین کسی نیاد. ما هم می رفتیم جلو در می ایستادیم تا ملا روضه اش تمام بشه. در زمان قدغنی خودش تنها می آمد بدون شاگرد و همراه ، چون خیلی اذیت می کردند.

دو صفحه از دفتر تعزیه حضرت عای اکبر (ع)، مربوط به دفتر ام لیلا به خط ملا شمس السادات عقیلی استاد ملا صدیقه بیگم

  

 

صدیقه بیگم شیرنگی (میرحیدری

  

  صدیقه بیگم شیرنگی (میرحیدری)

زنان تعزیه خوان دوره قاجار

 

زنان تعزیه خوان دوره قاجار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد